کد مطلب:106497 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

خطبه 112-در نکوهش دنیا











[صفحه 163]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: هذا منزل قلعه: به ضم قاف، این منزلی شایسته اقامت نیست عتید: آماده نجعه: با ضم نون، دنبال چراگاه گشتن شما را از دنیا برحذر می دارم، زیرا دنیا جای رفت و كوچ كردن است، و جای ماندن نیست، به فریب و تزویر خود را آراسته، و با زیب و زیورش مردم را فریفته است، خانه ای است كه در نزد پروردگارش پست و بی ارج است، از این رو خداوند حلال آن را با حرام، و خیرش را با شر، و زندگیش را با مرگ، و شیرینی آن را با تلخی بهم آمیخته است، آن را برای دوستان خود صاف و زلال نگردانیده، و از دادن آن به دشمنانش دریغ نفرموده است، خیر آن اندك، و شر آن آماده است، اجتماع آن نابود می شود، و قدرت و حكومتش از دست می رود، و آبادانی آن ویران می گردد، چه خیری دارد سرایی كه همچون بنای فرسوده فرو می ریزد؟ و عمری، كه مانند توشه مسافر بزودی پایان می پذیرد، و این مدت زندگی، كه مانند پیمودن راه سفر به سرعت سپری می شود. عمل به واجبات الهی را از خواستهای خویش قرار می دهید، و از او بخواهید برای ادای حقش كه از شما خواسته است یاریتان كند. پیش از آن كه به سوی مرگ فرا خوانده شوید دعوت او را به گوشهای خویش برسانی

د در این خطبه نكاتی است كه در زیر شرح داده می شود: 1- از آغاز خطبه تا... انقطاع السیر مشعر است بر پرهیز دادن مردم از دنیا، و ضمن بیان زشتیهای آن مردم را به رها كردن تدریجی آن دعوت فرموده است كه: اولا- اشاره می كند كه دنیا جایی شایسته اقامت، و محلی مناسب رفاه و آسایش نیست، و این خود كنایه است بر این كه آنچه سزاوار است در طلب آن بر آمدن خیرات پایداری است كه موجب امنیت خاطر و سرور دایم باشد. ثانیا- این كه زیب و زیور دنیا سبب غفلت و غرور مردم است، و غفلت و فریفتگی به آن موجب پسندیدن و خوب دانستن آن است. اگر گفته شود: در این جا زینت باعث غرور، و غرور سبب زینت و آراستگی دنیا شمرده شده و این دور است، پاسخ این است كه زینت و زیور دنیا باعث غرور و فریفته شدن به آن، و غرور موجب خوب انگاشتن و فراموشی از زشتیهای آن گفته شده است و این دور نیست. ثالثا- انها هانت علی ربها این كه دنیا از نظر پروردگار خوار و بی ارزش است به این معناست كه دنیا با لذات مورد عنایت پروردگار نیست، از این رو خیر محض نمی باشد، بلكه هر چه بر حسب امكان در این دنیا خیر شمرده می شود، شری در برابرش قرار دارد كه آن را مشوب می سازد، با در نظر گرفتن این كه

خیر دنیا در برابر خوبیها و نعمتهای آخرت اندك و ناچیز است. 2- برای تربیت مردم دستورهایی بدین شرح می دهد: اول- این كه ادای واجبات الهی را از جمله چیزهایی كه از او در خواست می كنند قرار دهند، غرض این است كه به آنچه خداوند بر آنها واجب كرده محبت و دلبستگی داشته باشند، و انجام آنها را مانند چیزهای دیگر از قبیل مال و غیره كه از او مسالت می كنند، از وی بخواهند، و برادای آنها مواظبت كنند. دوم- درخواست از خدا در راه ادای حقوق اوست، و ادای حقوق او آن چنان كه از بندگان خواسته است جز یاری و توفیق و امداد او میسر نیست، منظور از این تذكر این است كه ادای حقوق الهی را مهم بشمارند و به آن شیفتگی سو دلبستگی داشته باشند، چنان كه در دعایی كه از معصوم (ع) رسیده آمده است: اللهم انك سالتنی من نفسی ما لا املكه الا بك، فاعطنی منها ما یرضیك عنی یعنی: بارخدایا! تو از من چیزی را خواسته ای كه جز به یاری تو نمی توانم آن را داشته باشم، پس آنچه از آن تو را خشنود می گرداند بر من ببخشای. سوم- این كه ندای مرگ را كه آنان را به سوی خود فرا می خواند، به گوشهای خویش برسانند، مراد این است كه خواستار شنیدن هر سخنی باشند كه آنها را از مرگ و سختیهای آ

ن می ترساند، و این كار با شركت در مجالس ذكر و درس گرفتن از زاهدان و پارسایان ممكن است، بدیهی است فایده ای كه از یادآوری مرگ حاصل می شود این است كه لذات غفلت انگیز دنیوی را تیره و مكدر می سازد. چنان كه آن حضرت فرموده است: اكثروا ذكر هادم اللذات یعنی: ویران كننده خوشیها را زیاد یاد كنید.

[صفحه 163]

لعقه: به ضم لام، اسم است برای آنچه با آنچه با قاشق برداشته می شود. دلهای پارسایان در دنیا می گرید اگر چه بخندند، و حزن و اندود آنها شدید است اگر چه فرحناك باشند، و خشم آنها بر نفس خویش بسیار است هر چند به سبب آنچه روزی آنها شده مورد رشك و غبطه باشند. یاد مرگ از دلهایتان رخت بربسته، و آرزوهای دور و دراز در دلهایتان جا گرفته، و دنیا بیش از آخرت بر شما چیره گشته، و دنیای زودگذر شما را از یاد جهان واپسین بیرون برده است. جز این نیست كه شما همه از نظر دین خدا برادرانید، و جز بد سرشتی و بد اندیشی چیزی میان شما جدایی نیفكنده است، از این رو به یكدیگر كمك و نصیحت نمی كنید، و به همدیگر دوستی و بخشش ندارید، شما را چه شده است؟ به اندكی از دنیا كه دست می یابید شادمان می شوید، لیكن محرومیتهای بسیار آخرت شما را اندوهگین نمی كند، از دست رفتن كمی از دنیایی كه در اختیار دارید چنان شما را ناآرام و نگران می كند كه آثار آن در رخسارتان پدیدار می شود و كم صبری شما را بر آنچه از دست داده اید آشكار می كند، گویا دنیا سرای جاودانی شماست، و متاع آن برای شما ماندنی و همیشگی است، آنچه شما را باز می دارد عیب برادر خود را به ا

و گوشزد كنید، بیم سما از این است كه او نیز همین كار را انجام دهد، به راستی برای ترك آخرت و دوستی دنیا با یكدیگر متفق و همدستان شده اید، و دین هر یك از شما لقلقه زبان او شده، چنان كه گویی وظایفش را به تمامی انجام داده، و خشنودی آقای خود را به دست آورده است. 3- دیگر بیان حال زاهدان و كسانی است كه از دنیا رو گردانیده اند، با آن كسی كه به سوی خدا رو آورده است، طریقه آنان را بداند، و به آنها تاسی جوید، از این رو صفاتی را برای آنان ذكر فرموده است: اول- دلهای آنها گریان است اگر چه خندان باشند، این سخن اشاره است به این كه زاهتدان به سبب خشیت و خوفی كه از خدا در دل دارند پیوسته اندوهگین و محزونند، و با این حال اگر خندان باشند برای رفق و مدارا كردن با مردم است. دوم- اندوه آنان زیاد است هر چند شادمان باشند، مفهوم آن به مضمون سخن پیش نزدیك است. سوم- برخی از آنان بهره فراوان از متاع دنیا دارند، لیكن در برابر نفس ایستاده گی، و به زیب و زیور آن بی اعتنایی می كنند، و از فرمانبرداری آن در كامگیری از خوشیها و لذتهای دنیا سر باز می زنند، اگر چه دیگران به آنچه از دنیا نصیب آنها شده است، رشك می برند. چهارم- نكوهش شنوندگان از ای

ن كه دچار احوال و اوضاعی هستند كه آخرت آنها زیانبار است زیرا آنها از یاد مرگ غافل، و به آرزوهای دروغین و حالات دیگری كه خطبه تا آخر مشتمل بر آن است، سرگرم هستند. از نظر نحوی فعلهای تملكونه، و تحرمونه، و یفواكم حال و محلا منصوبند، و عبارت قله صبركم عطف بر وجوهكم می باشد، یعنی تا آخر آثار ناآرامی و پریشانی در رخسار شما پدیدار می شود، و عبارت و فی قله صبركم عما زوی منها عنكم یعنی: در كم صبری شما بر آنچه از دسترس شما به دوراست. فرموده است: و ما یمنع احدكم ان یستقبل اخاه... تا آخر. یعنی: چه چیزی شما را باز داشته از این كه برادر خود را بر عیبی كه دارد سرزنش كنید، جز این كه بیم دارید كه او نیز با شما چنین برخورد كند، زیرا شما با او در این عیب مشاركت دارید، چنان كه امام (ع) در عبارت: تصافیتم علی رفض الاجل (بر ترك آخرت همدست شده اید) به این معنا تصریح فرموده است. واژه لعقه (لیسیدن) را برای آنچه درباره اسلام و دین و شهادتین و امثال آنها گفته و شعار داده می شود استعاره آورده است، در حالی كه اینها نه در دل ثبات و رسوخ دارد و نه با كردار گوینده برابر است، واژه صنیع مصدر یا مفعول مطلق فعل صنعتم می باشد كه منصوب است، یعنی م

انند كسی رفتار می كنید كه دستورهای آقایش را انجام داده و خشنودی او را به دست آورده است، وجه تشبیه مشترك بودن ترك كسب رضای مولا، و خودداری از عمل برای اوست. در پایان توفیق از خداست.


صفحه 163، 163.